معنی instalasi
instalasi
نصب
دیکشنری اندونزیایی به فارسی
واژههای مرتبط با instalasi
inhalasi
inhalasi
اِستِنشاق
دیکشنری اندونزیایی به فارسی
instalar
instalar
نَصب کَردَن، نَصب کُنید
دیکشنری اسپانیایی به فارسی
instalar
instalar
نَصب کَردَن، نَصب کُنید
دیکشنری پرتغالی به فارسی