معنی insiden
insiden
رویداد، حادثه
دیکشنری اندونزیایی به فارسی
واژههای مرتبط با insiden
incident
incident
رویداد، حادثِه
دیکشنری فرانسوی به فارسی
incident
incident
رویداد، حادثِه
دیکشنری هلندی به فارسی
insnijden
insnijden
شِکاف ایجاد کَردَن، بُریدَن
دیکشنری هلندی به فارسی
inwijden
inwijden
آغاز کَردَن، آغاز کُنَد
دیکشنری هلندی به فارسی
aniden
aniden
ناگَهانی، بِه طُورِ ناگَهانی
دیکشنری ترکی استانبولی به فارسی
Inside
Inside
دَرون، داخِل
دیکشنری انگلیسی به فارسی
inden
inden
تورَفتِگی، مِحوَری
دیکشنری اندونزیایی به فارسی