معنی bising
- bising
- صدا دار، پر سر و صدا، بلند، پر صدا و خودخوٰاه، هیاهو کننده
واژههای مرتبط با bising
bisnis
- bisnis
- کَسب و کار
bissig
- bissig
- بِه طُورِ زَنَندِه، تُند، زَنَندِه
miring
- miring
- نامُتِقارِن، کَج شُدِه، مایِل، شیب داشتَن، کَج، شیب دار، کَج کُلاه
Tiring
- Tiring
- خَستِه کُنَندِه
pusing
- pusing
- سَرگیجِه آوَر، سَرگیجِه، سُرخوش، گیج، سَرگیجِه دار
bilinç
- bilinç
- آگاهی
Giving
- Giving
- اِهداکُنَندِه، دادَن
Abiding
- Abiding
- پایدار، مُطیع
Living
- Living
- زَنَدِه، زِندِگی کَردَن