معنی berantakan berantakan آشفتگی ایجاد کردن، نامرتّب، شلوغ، بی نظم، نامناسب، شکستن دیکشنری اندونزیایی به فارسی
meratakan meratakan هَموار کَردَن، صاف کَردَن، هَمسَطح کَردَن، جَمع آوَری کَردَن دیکشنری اندونزیایی به فارسی