معنی basi
basi
تکراری، کهنه
دیکشنری اندونزیایی به فارسی
واژههای مرتبط با basi
besi
besi
آهَنین، آهَن
دیکشنری اندونزیایی به فارسی
casi
casi
تقریباً
دیکشنری اسپانیایی به فارسی
bayi
bayi
کودَکانِه، عَزیزَم
دیکشنری اندونزیایی به فارسی
baji
baji
بِه صورَت مُثَلَّثی پُر کَردَن، گُوِه
دیکشنری اندونزیایی به فارسی
babi
babi
خوٰار و زِشت، خوک
دیکشنری اندونزیایی به فارسی
basit
basit
بی پیرایِه، سادِه
دیکشنری ترکی استانبولی به فارسی
kasi
kasi
شِتاب، سُرعَت، شِلّیک شُدِه، چابُکی
دیکشنری سواحیلی به فارسی
uasi
uasi
نافَرمانی، شورِش، سَرکِشی، اِغتِشاش
دیکشنری سواحیلی به فارسی
basis
basis
پایِه ای، اَساسی
دیکشنری هلندی به فارسی