معنی babi
babi
خوٰار و زشت، خوک
دیکشنری اندونزیایی به فارسی
واژههای مرتبط با babi
bayi
bayi
کودَکانِه، عَزیزَم
دیکشنری اندونزیایی به فارسی
basi
basi
تِکرَاری، کُهنِه
دیکشنری اندونزیایی به فارسی
baji
baji
بِه صورَت مُثَلَّثی پُر کَردَن، گُوِه
دیکشنری اندونزیایی به فارسی
baby
baby
کودَکانِه، عَزیزَم
دیکشنری هلندی به فارسی
babu
babu
جَدّ، پِدَربُزُرگ
دیکشنری سواحیلی به فارسی