یک تن یک شخص نامعین: و محافظت آن قلعه را بیکی ازسرداران خراسان... تفویض فرمود، یک (از هر چیز) یکعدد: زیراکه همانست اگر یکی افکنند یایکی برسالها فزایند، یک دلیل یک سبب بسبب: محمد زکریا کاردی برکشید وتشدید زیادت کرد. امیریکی ازخشم ویکی از بیم تمام برخاست، اکنون حالا حالی: گفت: یکی شنزبه رابه بینم واز مضمون ضمیراو تنسمی کنم، لختی زمانی: بر آنم که گردد زمین اندکی بگردم به بینم جهان را یکی. (فردوسی) -6 یک بار: هیچ نتوان کرد که من دختر شاه را یکی ببینم و حال فرخ روز را ازو معلوم کنم، بجای عددترتیبی نخستین اول: بمن نمود رخ و چشم و زلف آن دلبر یکی عقیق و دوم نرگس و سوم عنبر عقیق و نرگس و عنبرش بستندد از من یکی حیات و دوم وقت و سوم پیکر. (ادیب صابر) یک تن یک شخص نامعین: و محافظت آن قلعه را بیکی ازسرداران خراسان... تفویض فرمود، یک (از هر چیز) یکعدد: زیراکه همانست اگر یکی افکنند یایکی برسالها فزایند، یک دلیل یک سبب بسبب: محمد زکریا کاردی برکشید وتشدید زیادت کرد. امیریکی ازخشم ویکی از بیم تمام برخاست، اکنون حالا حالی: گفت: یکی شنزبه رابه بینم واز مضمون ضمیراو تنسمی کنم، لختی زمانی: بر آنم که گردد زمین اندکی بگردم به بینم جهان را یکی. (فردوسی) -6 یک بار: هیچ نتوان کرد که من دختر شاه را یکی ببینم و حال فرخ روز را ازو معلوم کنم، بجای عددترتیبی نخستین اول: بمن نمود رخ و چشم و زلف آن دلبر یکی عقیق و دوم نرگس و سوم عنبر عقیق و نرگس و عنبرش بستندد از من یکی حیات و دوم وقت و سوم پیکر. (ادیب صابر)