جدول جو
جدول جو
Ads

معنی ورآمدن

ورآمدن
کنده شدن چیزی از جایش جدا شدن، بر آمدن مقابله کردن، یا ورآمدن پس کسی. از عهده مقابله با او برآمدن، آماده شدن خمیر برای نان: این خمیر ورآمده است ببر نانوایی بده بپزند، چاق شدن
فرهنگ لغت هوشیار