معنی نیم بسمل
- نیم بسمل
- نیمشکست چون نیمکشت ناز شوم زان نگاه گرم ذوق تبسم نمکین می کشد مرا (محمد قلی میلی) جانوری که ذبح او کامل نباشد نیم کشته نیم کشت: (آن همه مرغان چوبی دل ماندند همچو مرغ نیم بسمل ماندند) (منطق الطیر. چا. دکتر گوهرین. 231) (بردار زلفش از رخ تا جان تازه بینی وز نیم کشت غمزه ش قربان تازه بینی) (خاقانی. سج. 431)
