معنی نظر کردن
- نظر کردن
- نگریدن یحی به دم چشم به من همی نگرید (تاریخ برامکه قریب) داخیدن نگاه کردن، فرمندکردن، چشم زدن نگاه کردن: چو بلبل نظر کرد کز لشکر وی گل افتاد از مسند کامرانی. (وحشی. چا. امیرکبیر. 13)، توجه کردن یکی از اولیای دین (پیغمبر ایمه اطهار امامزادگان عارفان) نسبت بکسی در خواب یاخلسه یا بیداری و یا نسبت بچیزی (مانند درخت)، چشم زخم زدن نگریدن یحی به دم چشم به من همی نگرید (تاریخ برامکه قریب) داخیدن نگاه کردن، فرمندکردن، چشم زدن نگاه کردن: چو بلبل نظر کرد کز لشکر وی گل افتاد از مسند کامرانی. (وحشی. چا. امیرکبیر. 13)، توجه کردن یکی از اولیای دین (پیغمبر ایمه اطهار امامزادگان عارفان) نسبت بکسی در خواب یاخلسه یا بیداری و یا نسبت بچیزی (مانند درخت)، چشم زخم زدن
فرهنگ لغت هوشیار