معنی نالان شدن
- نالان شدن
- بناله درآمدن: من بهر جمعیتی نالان شدم جفت بدحالان و خوشحالان شدم. (مثنوی. نیک. 3: 1)، مریض شدن رنجورگشتن: (چون ازبقلان (بغلان) بنده برفت سوی بلخ نالان شدو مدتی ببلخ بماند} {دهم ماه محرم خواجه احمدحسن نالان شدنالانی سخت قوی. {مریض و رنجور و بیمار شدن بناله درآمدن: من بهر جمعیتی نالان شدم جفت بدحالان و خوشحالان شدم. (مثنوی. نیک. 3: 1)، مریض شدن رنجورگشتن: (چون ازبقلان (بغلان) بنده برفت سوی بلخ نالان شدو مدتی ببلخ بماند} {دهم ماه محرم خواجه احمدحسن نالان شدنالانی سخت قوی. {مریض و رنجور و بیمار شدن
فرهنگ لغت هوشیار