ماردن، دیدن، هاژیدن، نگریستن از گوشه چشم، رویت کردن: (... و همین طور در کار های خدا حیران ملاحظه میکردم) (دهخدا. چرند و پرند 122) توضیح غالبا در خطاب و مکاتبه کوچکتر ببزرگتر استعمال شود، تفکر کردن، اندیشیدن ماردن، دیدن، هاژیدن، نگریستن از گوشه چشم، رویت کردن: (... و همین طور در کار های خدا حیران ملاحظه میکردم) (دهخدا. چرند و پرند 122) توضیح غالبا در خطاب و مکاتبه کوچکتر ببزرگتر استعمال شود، تفکر کردن، اندیشیدن