معنی مفرد سوار مفرد سوار یکه سوار یکه سوار یکه تاز: (خبر داد عارض که ششصد هزار برآمد دلیران مفرد سوار) (نظامی) تصویر مفرد سوار فرهنگ لغت هوشیار