معنی مری مری از مراستیزه جدال کردن برابری کردن با کسی در قدر و مرتبه و بزرگی: خط فریشتگان را همی نخواهی خواند چنین به بی ادبی کردن و لجاج و مری. (ناصر خسرو) ریا کننده: من بپرسم کز کجایی هی مری تو بگویی نه ز بلخ ونز هری. (مثنوی) فرهنگ لغت هوشیار