جدول جو
جدول جو
Ads

معنی متقبل شدن

متقبل شدن
به گردن گرفتن پذیرفتن : پادشاهی پسر را بادیبی داد... ادیب خدمت کرد و متقبل شد روزگاری برو سعی کرد
فرهنگ لغت هوشیار