لاحق گشتن لاحق گریدن پیوستن، بازگشتن گردنگیر لاحق گردیدن، لاحق گردیدن (گشتن)، ملحق شدن متصل شدن پیوستن رسیدن: خون ریختن این مرد صلاح نباشد ووخامت آن زود بما لاحق گرددلاحق گشتن لاحق گریدن پیوستن، بازگشتن گردنگیر لاحق گردیدن، لاحق گردیدن (گشتن)، ملحق شدن متصل شدن پیوستن رسیدن: خون ریختن این مرد صلاح نباشد ووخامت آن زود بما لاحق گردد