از سر انگشتان آدمی تا دوش، بال پرنده جناح: آن خسیس از نهایت خست کنگ گنجشککی بکس ندهد. (بنقل رشیدی)، شاخه درخت شاخ، شاخ نبات (خوردنی) : بر کنگ نبات آنکه درین شیشه کره بست در نقش هم او صورت قرصک که و مه بست. (بسحاق اطعمه) ستبر و قوی هیکل: و دمم گرفتی چنانک عورتی را مردی کنگی فرو گیرد، پسرامرد درشت و قوی جثه: گه گریبانم بگیرد قحبه ای گاه کنگی بشکند دندان من. (سعدی)