کشاکش کش مکش. یا در کش واکش بودن، در کشاکش و مجادله بودن: (میشود معلوم واعظ ز آمد و رفت نفس اینکه با ما زندگی پیوسته در کش واکش است)، (محمد رفیع واعظ) یا توی کش واکش افتادن، در کشاکش و مجادله افتادن: حوصله بنظمیه رفتن و شکایت کردن و توی کش واش افتادن را در خود ندیدکشاکش کش مکش. یا در کش واکش بودن، در کشاکش و مجادله بودن: (میشود معلوم واعظ ز آمد و رفت نفس اینکه با ما زندگی پیوسته در کش واکش است)، (محمد رفیع واعظ) یا توی کش واکش افتادن، در کشاکش و مجادله افتادن: حوصله بنظمیه رفتن و شکایت کردن و توی کش واش افتادن را در خود ندید