جدول جو
جدول جو

معنی کار وانی

کار وانی
آنکه با کاروان سفر کند: (جماعتی کار وانیان بر در رباطی مقام کردند) (سند باد نامه)، مسافر سفری مقابل شهری حضری
تصویری از کار وانی
تصویر کار وانی
فرهنگ لغت هوشیار

واژه‌های مرتبط با کار وانی

کار وانک

کار وانک
مرغی است شبیه بمرغابی دارای منقاری دراز و بیشتر در کنار آب مینشیند
فرهنگ لغت هوشیار

کار دانی

کار دانی
دانند گی کار شناسند گی کار، اطلاع بصیرت وقوف: (بدان کار دانی و کار آگهی چو بنشست بر تخت شاهنشهی)، (نظامی)، وزارت، خدمتگزاری چاکری
کار دانی
فرهنگ لغت هوشیار

کاروانی

کاروانی
منسوب به کاروان. مسافر. سفری. مقابل و شهری. حضری. عیر. (ملخص اللغات حسن خطیب کرمانی) :
به چه ماند به خوان کاروانگاه
همیشه کاروانی را در او راه.
(ویس و رامین).
و گرچه بود در ره کاروانی
چو سروی بود رُسته خسروانی.
(ویس و رامین).
پل است این دهر و تو بر وی روانی
نسازد خانه بر پل کاروانی.
(سعادتنامۀ منسوب به ناصرخسرو).
جوانی یکی کاروانیست پورا
مدار انده رفتن کاروانی.
ناصرخسرو.
از زیانکاران روز و شب ز عدلت خوف نیست
کاروانی را و شهری را ز قطمیر و نقیر.
سوزنی.
لاشۀما کی رسد آنجا که رخش آورد روی
کاروانی کی رسد هرگز بگرد لشکری.
انوری.
بر بنده نوشتن است و آن را
دادن به الاغ کاروانی.
کمال اسماعیل.
نه سگ دامن کاروانی درید
که دهقان ظالم که سگ پرورید.
سعدی.
خورد کاروانی غم بار خویش
نسوزد دلش بر خر پشت ریش.
سعدی (بوستان).
نه از معرفت باشد و عقل و رای
که بر ره کند کاروانی سرای.
سعدی (بوستان).
دل ای سلیم در این کاروانسرای مبند
که خانه ساختن آئین کاروانی نیست.
سعدی.
یاران کجاوه غم ندارند
از منقطعان کاروانی.
سعدی (صاحبیه).
چو آن سرو روان شد کاروانی
چو شاخ سرو میکن دیده بانی.
حافظ.
ملول از همرهان بودن طریق کاروانی نیست
بکش دشواری منزل بیاد عهد آسانی.
حافظ.
ج، کاروانیان، مسافران. قافله: ابوجهل لعین منادی کرد بمددکاری کاروانیان گفتند بیایید بیایید تا شراب خوریم. (مجمل التواریخ و القصص ص 219). جماعتی کاروانیان بر در رباطی مقام کردند. (سندبادنامه ص 218). کاروانیان را دید لرزه بر اندام افتاده و دل بر خطر نهاده. (گلستان). غدر کاروانیان با پدر میگفت. (گلستان). لقمان حکیم اندر آن قافله بود یکی گفتش از کاروانیان مگراینان را نصیحتی کن. (گلستان)
لغت نامه دهخدا

کار وانگه

کار وانگه
کار وانگاه: (چرا دل بر این کار وانگه نهیم که یاران برفتند و مادر رهیم) (بوستان)
کار وانگه
فرهنگ لغت هوشیار

کار وانکش

کار وانکش
کسی که کاروان را اداره کند سرهنگ کار وانیان کار وانسالار قافله سالار: (ز عطاری نامه یاسمن صبا کار وانکس بملک ختن) (ظهوری)، گیاهی است از تیره ترشک ها جزو رده دو لپه یی های بی گلبرگ که خاص نواحی خشک و کوهستانی آسیای میانه و غربی است و در ایران نیز در کوههای کرج و آذربایجان و بلوچستان و رودبار میروید. از این گیاه در هرات شیر خشت استخراج میکنند تارم کش پدم گیاه شیر خشت درخت شیر خشک کشیرو کبیرو درخت شیر خشت هراتی
فرهنگ لغت هوشیار

کار شکنی

کار شکنی
ممانعت از پیشرفت کار، سخن چینی سیاست نمامی، بهتان افترا
کار شکنی
فرهنگ لغت هوشیار