معنی قشع
- قشع
- پوستین کهنه، خاکروبه گرمابه، پرشترمرغ، گول پراکنده خرد، گستردنی، آفتاب پرست، ابرپراکنده، کیسه انبان، آب فسرده، چرم خشک، بازشدن آسمان، چادرچرمین خاکروبه گرمابه ابرپراکنده، پوست خشکپوستین کهنه، خاکروبه گرمابه، پرشترمرغ، گول پراکنده خرد، گستردنی، آفتاب پرست، ابرپراکنده، کیسه انبان، آب فسرده، چرم خشک، بازشدن آسمان، چادرچرمین خاکروبه گرمابه ابرپراکنده، پوست خشک
فرهنگ لغت هوشیار