جدول جو
جدول جو

معنی قاقله صغار

قاقله صغار
شوشمیر از دانه های گیاهی
تصویری از قاقله صغار
تصویر قاقله صغار
فرهنگ لغت هوشیار

واژه‌های مرتبط با قاقله صغار

قاقله صغار

قاقله صغار
و نیز آن را شُمشُر و شوشمر و خیربوا و هیل بوا و هال بواو هیل انثی به هندی گجراتی الایچی و چهونی الایچی نامند و آن ثمر نباتی است که در ملعیار در کوه موسوم به هیلی و نواحی آن بهم میرسد و در جای دیگر وجود ندارد و نبات آن تا به دو ذرع و برگ آن بقدر برگ انار و ریحان و پهن تر از آن و ثمر آن خوشه دار و هر دانۀ آن در غلافی بقدر مغز پسته و بزرگتر و کوچکتر از آن و بسیار خوشبو و در خامی سبز و پس از رسیدن زرد و پس ازخشک شدن سفید میگردد و مثلث شکل و متوازی الاضلاع است وهر دو طرف آن اندک باریک است و پوست غلاف آن سه چهارپارچه و بهم پیوسته و خشن با خطوط طولانی است و خوشبواست با اندک عفوصت و در زیر آن جای اتصال بخوشه اندک قمعی و برآمدگی و مایل بکجی و پوست آن بدان متصل واز آن روئیده و رسیدۀ آن چون خشک گردد خود بخود و یا با اندک صدمه شکافته، دانه ها از جوف آن برمی آید ودر جوف آن دانه های آن مانند قاقلۀ کبار است مگر آنکه این ریزه تر و در سه صف در سه ضلع آن و مابین آنهاپردۀ سفیدرنگ نازکی است که بواسطۀ آن غذا بدانها میرسد و در تازگی در آن رطوبت لزج شیرین طعم خوشبوی وجود دارد و چون خشک گردد زائل شود و پوست آن سفید گردد و طعم دانه های آن اندک تند و خوشبو و بعد خائیدن آن دهان اندک سرد گردد و چون کهنه شود مایل به تلخی شود و حدت رایحۀ آن رو به کمی و پوست آن میل بسیاهی آورد تا آنکه بدبو و بی طعم گردد و قوت آن باطل شود و بالجمله قوت آن تا سه سال باقی میماند. طبیعت آن در دوم گرم و خشک و با قوت تریاقیت و قابضۀ افعال و خواص آن مفرح و ملطف و جالی و محلل و خوشبوکننده عرق و رائحۀ دهان و اعضاءالرأس، نفوخ کوبیدۀ آن در بینی که عطسه آورد جهت صداع ریحی و صرع و اغما و ذرور آن در گوش جهت تسکین وجع آن و مضغ آن خوشبوکننده دهن و پوست و دانۀ آن مقوی لثه مضغاً و ذروراً اعضاء الصدر و الغذا و النفض ناشف رطوبات صدر و حلق و معده و مقوی قلب و جهت خفقان بارده و تقویت معده و تسخین و رفع بلت آن و غثیان و تهوع و قی و وجع معده بارد ریحی و آوردن جشا و هضم طعام بتنهائی و یا با ادویۀ مناسبه و حابس بطن است خصوص بریان کردۀ آن و با آب مصطکی و آب انار جهت قی و غثیان و تقویت معده و جوش دادۀ نیم کوفتۀ آن خصوص با پوست در گلاب و یا آب جهت رفع غثیان و تهوع و قی و بدستور با برگ پودنه و یا نعناع با آب و یا با گلاب جوش داده. یک درم آن سکنجبین سه روز جهت اوجاع باردۀ کبد و تفتیح سدۀ آن و با تخم خیارین اجزای متساوی روزی دو درم با سکنجبین جهت اخراج سنگ گرده و مثانهالزنیه اکل و ذرور آن خوشبوکننده عرق و در همه افعال اقوی از کبار آن است مگر در تقویت معده و اطباء برعکس این نوشته اند. شاید قاقلۀ کباری که در حبشه و زنج و جاهای دیگر غیر بنگاله میشده باشد، چنان بود و آنچه در بنگاله میشود و مکرر به تجربه رسیده است نه چنین است که ذکر یافت مضرصدر و ریه، مصلح آن کتیرا، مقدار شربت آن یک درم تایک مثقال، بدل آن نصف آن کبابه و نصف آن حب بلسان وبه وزن آن قاقلۀ کبار است و صنف سوم قاقله که نوشته اند تا حال دیده نشده که ماهیت و خواص آن تحریر یابد. (مخزن الادویه). و رجوع به تحفه حکیم مؤمن شود
لغت نامه دهخدا

قاقله کبار

قاقله کبار
قاقلۀ کبار را قاقلۀ ذکر و هیل ذکر و قاقلۀزنجی و به هندی بری الایچی نامند و آن ثمر درختی است بقدر دو سه ذرع و یک ساق دارد و برگ آن شبیه ببرگ انار و ریحان و گل آن سفید ریزه مایل بسرخی شبیه به گل باقلا و ثمر آن صنوبری شکل مثلث غیرمتساوی الاضلاع بمقدار یک بند انگشت و کوچکتر و بزرگتر از آن، و پوست آن اغبر تیره و سه پارچه پیوسته بهم و اندک ضخیم خشن با خطوط طولانی و در طرف پائین جای اتصال بشاخ قمعی و برآمدگی و چون خشک گردد پوست آن بعضی خودبخود و یا با اندک صدمه جدا گشته دانه های آن برآید و تخم آن شبیه به تخم حرمل و خوشبو و فی الجمله شبیه به رائحۀ کافور و با اندک حدت و در تازگی با رطوبت لزجۀ شیرین طعمی و بعد خشکی زائل گردد و قوت آنچه در غلاف است تا نهایت دو سال باقی میماند پس طعم و رائحۀ آن زائل وقوت آن باطل میگردد و آنچه از غلاف برآمده تا یک سال و انطاکی نوشته که برگ آن عریض است و حکیم میرمحمد عبدالحمید در حاشیۀ تحفه نوشته که برگ آن شبیه به برگ جوار یعنی ذرت است سبز تیره وطول آن بقدر یک شبر و نیم و عریض بقدر سه چهار انگشت گل و ثمر آن در اسفل ساق آن میروید و گل آن شبیه به گل باقلا است و از دیگری نیز چنین شنیده شده و طول برگ آن را تا دو شبر گفته اند. طبیعت آن گرم در اول و خشک در دوم، افعال وخواص آن مفرح و مقوی معده و هاضم طعام و محرک جشا وحابس بطن، خصوص بریان کردۀ آن و در بعضی طبایع این الذ و انفع از صغار آن است و بیشتر با برگ تانبول یعنی پان میخورند و دیگر در ادویه و سنونات و غیره بمصرف می آید و داخل طعام نمیکنند و سنون پوست کوبیدۀ آن و بدستور دانۀ آن مقوی لثه و مانع قلاع دهان و گویند مضر امعاء. مصلح آن کتیرا مقدار شربت آن تا دو مثقال، بدل آن قاقلۀ صغار است. (تحفۀ حکیم مؤمن)
لغت نامه دهخدا