معنی غل
- غل
- گردن بند، زاو لانه زلفنیک او بر نهاده دارد بر گردن هاروت زاو لانه (خسروانی) زاو لانه نهادن، دست به گردن بستن کینه، کینه ورزی، رشک، شار آمیختن بی بها یا کم بها با چیزی پر بها چون زر و سیم این واژه را فارسی گویان غل بر زبان آورند دست کسی را بگردن بستن، طوق در دست و پای و گردن کسی نهادن، کینه داشتن پر کینه گردیدن، رشک بردن حسد داشتن، کینه کین، حسد، عداوت دشمنی یا غل و غش. کینه دشمنی عداوت، آمیختگی فلزات پست با فلزات گرانبها مانند طلا و نقره. یا بی غل و بی غش. بی حیله بدون مکر و فریب. گردن بند طوق، بند و زنجیر آهنین که به گردن و دست محبوسان بندند، جمع اغلال غلول. یا غل جامعه. نوعی زیور که گردن و دستها را فراهم دارد، نوعی زنجیر که گردن و دستها را در بند داردگردن بند، زاو لانه زلفنیک او بر نهاده دارد بر گردن هاروت زاو لانه (خسروانی) زاو لانه نهادن، دست به گردن بستن کینه، کینه ورزی، رشک، شار آمیختن بی بها یا کم بها با چیزی پر بها چون زر و سیم این واژه را فارسی گویان غل بر زبان آورند دست کسی را بگردن بستن، طوق در دست و پای و گردن کسی نهادن، کینه داشتن پر کینه گردیدن، رشک بردن حسد داشتن، کینه کین، حسد، عداوت دشمنی یا غل و غش. کینه دشمنی عداوت، آمیختگی فلزات پست با فلزات گرانبها مانند طلا و نقره. یا بی غل و بی غش. بی حیله بدون مکر و فریب. گردن بند طوق، بند و زنجیر آهنین که به گردن و دست محبوسان بندند، جمع اغلال غلول. یا غل جامعه. نوعی زیور که گردن و دستها را فراهم دارد، نوعی زنجیر که گردن و دستها را در بند دارد
فرهنگ لغت هوشیار