معنی عارض افروختن عارض افروختن تاوریدن زبانزد فرزانی، روی دادن، داد خواستن غضبناک شدن خشمگین گشتنتاوریدن زبانزد فرزانی، روی دادن، داد خواستن غضبناک شدن خشمگین گشتن فرهنگ لغت هوشیار