به رنگ شبه، سیاه و تیره. تار. تاریک: خدنگهای شهاب اندر آن شب شبه گون روان چون نور خرددر روان آهرمن. (لغتنامۀ اوبهی). چون شب شبه گون ردای سیمگون از کتف بنهاد... پادشاه با یکی از خواص خویش منکروار از کوشک بیرون آمد. (سندبادنامه ص 260). شبه گون قطره ای که از قلمش بچکد، دانه ای است در خوشاب. سوزنی
چون آبله، و در بیت ذیل: دوش که این گِردگَرد گنبد مینا آبله گون شد چو چهر من ز ثریا. قاآنی. ظاهراً غلط آمده است، چه گون در آخر کلمه چنانکه گونه به معنی رنگ و لون و فام و نیز مانند و شبه و سان و روش می آید و بس و بمعنی دارا و دارنده در جایی دیده نشده است
دهی از دهستان ایل تیمور بخش حومه شهرستان مهاباد. دارای 35 تن سکنه. آب آن از رودخانه. محصول آن غلات، توتون، چغندر و حبوبات است. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 4)
بمعنی گربه سان که کنایه از فریب دهنده و دغل باز و محیل باشد. (برهان) (غیاث). ظاهراً بقیاس گربه سان ساخته شده است: از این گربه گون خاک تا چندچند به شیری توان کردنش گرگ بند. نظامی