جدول جو
جدول جو

واژه‌های مرتبط با شبگو

شبگو

شبگو
خواننده و گوینده در شب. (از برهان) (از آنندراج). نطق کننده و خواننده در شب. (فرهنگ نظام) :
چو آن شبگو گرفتی راه شبدیز
شدندی جملۀ آفاق شبخیز.
نظامی.
بر آستان تو پیر زحل بود دربان
به حضرت تو بود ترک آسمان شبگو.
منصور شیرازی.
، نام مهتر و بزرگ پاسبانان باشد و او را چوبک زن هم میگویند. (برهان). مهتر پاسبانان که لفظ دیگرش چوبک زن است. (فرهنگ نظام)
لغت نامه دهخدا

شبرو

شبرو
آن که به شب راه رود یا سفر کند، اسبی که در شب تاریک نیک دود، شب بیدار، پارسا زاهد، عسس شبگرد داروغه، دزد راهزن، عیار
فرهنگ لغت هوشیار

شبرو

شبرو
کسی که در شب راه برود یا سفر کند، اسبی که در شب خوب بدود، شب زنده دار، پارسا، عسس، داروغه، راه زن، دزد، عیار
شبرو
فرهنگ فارسی معین

شبگز

شبگز
مَلَه. غریب گز. قسمی حشره چون کنه و غریب گز. (یادداشت مؤلف). کرم کوچک و پهنی که خون انسان را مکد. و نامهای دیگرش ساس و سرخک و غریب گز است. (از فرهنگ نظام). جانوری کوچک از جنس کنه، کیک. (ناظم الاطباء)
لغت نامه دهخدا