طایفه ای از گدایان را رسم بر این بود که شاخ گوسفندی را بر یک دست و شانه ای را بر دست دیگر میگرفتند و بر سرای و دکان مردم می ایستادند و آن شاخ را بدان شانه می کشیدند و صدایی غریب از آن بر می آمد و مردم چیزی بدیشان می دادند و اگر احیانا اهمال می کردند گدایان کاردی کشیده اعضای خور را مجروح می کردند و بعضی کارد خود را به دست پسر خود می دادند تا وی خویش را مجروح سازد و در نتیجه مردم از این عمل نفرت کرده زودتر چیزی بدیشان میدادند، تهدید کردن تخویف نمودن، چون شخصی چیزی را از شخصی خواهد و یا حاجتی طلبد که میسر نشود گوید چون حاجت مرا نمی آوری ترا یا خود را می شکم. آن شخص گوید شاخشانه می کشی ک یعنی تهدید می کنی ک، مهیای نزاع شدن طایفه ای از گدایان را رسم بر این بود که شاخ گوسفندی را بر یک دست و شانه ای را بر دست دیگر میگرفتند و بر سرای و دکان مردم می ایستادند و آن شاخ را بدان شانه می کشیدند و صدایی غریب از آن بر می آمد و مردم چیزی بدیشان می دادند و اگر احیانا اهمال می کردند گدایان کاردی کشیده اعضای خور را مجروح می کردند و بعضی کارد خود را به دست پسر خود می دادند تا وی خویش را مجروح سازد و در نتیجه مردم از این عمل نفرت کرده زودتر چیزی بدیشان میدادند، تهدید کردن تخویف نمودن، چون شخصی چیزی را از شخصی خواهد و یا حاجتی طلبد که میسر نشود گوید چون حاجت مرا نمی آوری ترا یا خود را می شکم. آن شخص گوید شاخشانه می کشی ک یعنی تهدید می کنی ک، مهیای نزاع شدن