جدول جو
جدول جو

معنی سیاست فرمودن

سیاست فرمودن
فرمان راندن گرداندن شهر، کیفر دادن حکومت کردن، عقوبت کردن سزا دادن تنبیه کردن
فرهنگ لغت هوشیار