معنی سلطنه - فرهنگ لغت هوشیار
معنی سلطنه
- سلطنه
- چیرگی، دراز دستی، دراز زبانی، کشور، کشور داری، فرمانروایی پاتخشایی شهریاری
فرهنگ لغت هوشیار
واژههای مرتبط با سلطنه
سلطنه
- سلطنه
- درازدستی، درازبالایی، قهر و غلبه. (غیاث) (آنندراج). رجوع به سلطنت شود
لغت نامه دهخدا
سلطنت
- سلطنت
- پادشاهی، فرمانروایی، سلطان شدن، پادشاهی کردن، قدرت، توانایی، قهر و غلبه
فرهنگ فارسی عمید
سلطنت
- سلطنت
- پادشاهی کردن، پادشاهی، حکومت، تجاوز، غلبه، دراز زبانی
فرهنگ فارسی معین