معنی سلاخی کردن - فرهنگ لغت هوشیار
واژههای مرتبط با سلاخی کردن
سلاخی کردن
- سلاخی کردن
- کشتن. پوست کنی گویا ترجمه این است. (آنندراج)
لغت نامه دهخدا
حلاجی کردن
- حلاجی کردن
- پنبه زدن فرخمیدن فلخمیدن واخیدن، سنجیدن ته و تو در آوردن مو شکافی
فرهنگ لغت هوشیار
گستاخی کردن
- گستاخی کردن
- بی پروایی کردن، جسارت کردن، پررویی کردن
فرهنگ فارسی عمید
کلاشی کردن
- کلاشی کردن
- ترفند زدن کلاه برداری کردن، می زدن مست کردن
فرهنگ لغت هوشیار
گستاخی کردن
- گستاخی کردن
- جسارت کردن، وقاحت کردن پرروی کردن، استدعای ملاطفت و ملاعبت کردنانبساط
فرهنگ لغت هوشیار