دوچمی سخنی که از آن می توان دو چم برداشت برای نمونه از اهلی شیرازی: به تلخی کوهکن می مرد و می گفت الهی جان شیرین را بقاده جان شیرین دوچم دارد یکی جان شیرین که دلستان فرهاد است و دیگری جان که خود شیرین استدوچمی سخنی که از آن می توان دو چم برداشت برای نمونه از اهلی شیرازی: به تلخی کوهکن می مرد و می گفت الهی جان شیرین را بقاده جان شیرین دوچم دارد یکی جان شیرین که دلستان فرهاد است و دیگری جان که خود شیرین است