معنی پیشکش کردن پیشکش کردن تقدیم کردن کوچکتر ببزرگتر هدیه ای را: دستارچه پیشکشش کردم گفت: وصلم طلبی زهی خیالی که تراست، (حافظ) فرهنگ لغت هوشیار