جدول جو
جدول جو

معنی پیش مصرع

پیش مصرع
مصراع اول از یک بیت: باندک فرصتی از هم خیالان پیش می افتد تواند هر که صائب، پیش مصرع را رسانیدن، (صائب)
فرهنگ لغت هوشیار

واژه‌های مرتبط با پیش مصرع

پیش مصرع

پیش مصرع
مصراع اول از بیتی. (آنندراج) :
مناسب مصرع آن شاه مطلع
که دارد از خدای پیش مصرع (؟)
ناظم هروی (از آنندراج).
به اندک فرصتی از هم خیالان پیش می افتد
تواند هر که صائب پیش مصرع را رسانیدن.
صائب (از آنندراج)
لغت نامه دهخدا

پیش میر

پیش میر
آنکه پیش میرد کسی که پیش از دیگری فوت کند، تصدق عزیز خود رونده فدای دلبند خود شونده: بسوزد دل ما در پیش میر که باشد جوان مرده و او مانده پیر. (نظامی)، پیش مرگ: بهر کسی مده بهره چون آب جوی که تا پیش میرت شود هر سبوی. (نظامی)
فرهنگ لغت هوشیار

پیش مهر

پیش مهر
سابق در محبت: چرا پیشکین خواند او را سپهر که هست از چنان خسروان پیش مهر. (نظامی)
فرهنگ لغت هوشیار

پیش مرگ

پیش مرگ
آنکه پیش از کسی بمیرد پیش میر، کسی که پیش از شاه یا امیر از غذای او خورد تااگر سمی در آن باشد وی بمیرد و مخدوم مصون ماند بلا گردان
فرهنگ لغت هوشیار

پیش مرگ

پیش مرگ
کسی که حاضر است پیش از مرگ عزیزش بمیرد، قربانی، فدا، کسی که پیش از پادشاه، اندکی از غذای او را می خورد تا از سالم بودن آن اطمینان حاصل شود
پیش مرگ
فرهنگ فارسی معین

پیش میر

پیش میر
پیش مرگ، برای مِثال به سوز دل مادر پیش میر / که باشد جوان مرده و او مانده پیر (نظامی۶ - ۱۱۴۸)
پیش میر
فرهنگ فارسی عمید

پیش میر

پیش میر
که پیش میرد، که قبل از دیگری درگذرد و فوت کند:
بسوزد دل مادر پیش میر
که باشد جوان مرده و او مانده پیر،
نظامی،
، پیش مرگ:
به هر کس مده بهر چون آب جوی
که تا پیش میرت شود هر سبوی،
نظامی
لغت نامه دهخدا