جدول جو
جدول جو
Ads

معنی پیش آوریدن

پیش آوریدن
برخیز و فرا آی و قدح پر کن و پیش آر زان باده که تا بند شود زو شب تاری. (فرخی)، بحضور آوردن بخدمت آوردن: سلاح آنچه یافته اند پیش باید آوردن، ایجاد کردن احداث کردن: چنین است کردار گردان سپهر گهی درد پیش آورد گاه مهر. (فردوسی)، آغاز کردن شروع کردن: کنون رزم کاموس پیش آوریم ز دفتر بگفتار خویش آوریم. (فردوسی)، از حد معمول جلوتر آوردن چیزی را: پیش آوردن شکم، حاصل آوردن نتیجه دادن: چه چیز است کان ننگ پیش آورد همان بد زگفتار خویش آورد. (فردوسی) -7 نصیب ساختن بهره مند کردن: گهی راحت کند قسمت گهی رنج گهی افلاس پیش آرد گهی گنج. (نظامی) -8 در نظر گرفتن توجه کردن به: ورت آرزوی لذت حسی بشتابد پیش آر زفرقان سخن آدم و حوا. (ناصرخسرو) یا پیش آوردن (پاسخ جواب) پاسخ دادن عرض جواب: چنین پاسخ آورد سودابه پیش که من راست گویم بگفتار خویش. (فردوسی) یا پیش آوردن جنگ (کارزار رزم)، مبادرت ورزیدن بجنگ شروع کردن رزم: طلیعه لشکر دمادم کنید تا لشکرگاه مخالفان اگر چنگ پیش آرد برنشینیم و کار پیش گیریم. یا پیش آوردن سخن (گفتار)، عرض کردن اظهار کردن عرضه داشتن: آنکه را کاین سخن شنید ازش باز پیش آر تا کند پژهش. (رودکی) یا پیش آوردن عذر (پوزش)، تمهید کردن عذر تقدیم معذرت: بدین کار پوزش چه پیش آورم ک که دلشان بگفتار خویش آورم. (فردوسی)
فرهنگ لغت هوشیار