معنی پیرهن
- پیرهن
- پیراهن: کبک پوشیده یکی پیرهن خزکبود کرده باقیر مسلسل دو بر پیر هنا. (منوچهری) یا از پیرهن کسی آمدن، از نزدیکان وی بودن باوی یک اصل داشتن: ای شاه، چه بود اینکه ترا پیش آمدک دشمنت هم از پیرهن خویش آمد... (علی مکی یبکی) یا از شادی در پیرهن نگنجیدن، سخت شاد شدن انبساط بسیار یافتن، یا در پیرهن نگنجیدن، انبساط بسیارداشتن: پرده بردار و برهنه گو که من می نگنجم با صنم در پیرهن. (مثنوی) یا چند پیرهن زیادتر پاره کردن از کسی. تجربه زیادتر از او داشتن، یا در یک پیرهن بودن، سخت گستاخ و صمیمی بودن: راد با شاعر تواند بود در یک پیرهن رفت نگذارد به پیراهن که تا گوید سلام. (سوزنی) پیراهن: کبک پوشیده یکی پیرهن خزکبود کرده باقیر مسلسل دو بر پیر هنا. (منوچهری) یا از پیرهن کسی آمدن، از نزدیکان وی بودن باوی یک اصل داشتن: ای شاه، چه بود اینکه ترا پیش آمدک دشمنت هم از پیرهن خویش آمد... (علی مکی یبکی) یا از شادی در پیرهن نگنجیدن، سخت شاد شدن انبساط بسیار یافتن، یا در پیرهن نگنجیدن، انبساط بسیارداشتن: پرده بردار و برهنه گو که من می نگنجم با صنم در پیرهن. (مثنوی) یا چند پیرهن زیادتر پاره کردن از کسی. تجربه زیادتر از او داشتن، یا در یک پیرهن بودن، سخت گستاخ و صمیمی بودن: راد با شاعر تواند بود در یک پیرهن رفت نگذارد به پیراهن که تا گوید سلام. (سوزنی)
فرهنگ لغت هوشیار