معنی پیچیده شدن پیچیده شدن تاب یافتن خمیده شدن، در نوردیده شدن، ملفوف شدن: ملتوی شدن، منحرف شدن بگشتن، مشکل شدن (کلام سخن) : پیچیده شدن سخن، درهم پیوستنبهم درآمدن: التیاث پیچیده شدن چیزی بر چیزی، مجعد گشتن (موی) موغول شدن: تعکش پیچیده شدن مویتاب یافتن خمیده شدن، در نوردیده شدن، ملفوف شدن: ملتوی شدن، منحرف شدن بگشتن، مشکل شدن (کلام سخن) : پیچیده شدن سخن، درهم پیوستنبهم درآمدن: التیاث پیچیده شدن چیزی بر چیزی، مجعد گشتن (موی) موغول شدن: تعکش پیچیده شدن موی فرهنگ لغت هوشیار