رفتن باپایبا پاهای خود حرکت کردن طی طریق بی مرکب مقابل سواره رفتن: پس قرار افتاد که بخدمت عم آید و. . .: بگاه رکوب و نزول عم در رکاب پیاده شود. (سلجوقنامه ظهیری 451)
مقابل سواره رفتن. رفتن نه بر مرکب. ترجل. (دهار). پیاده شدن. طی طریق بی مرکب: پیاده رفتن و ماندن به از سوار بر اسبی که ناگهت بزمین بر زند چنانکه نمانی. سعدی
قدح گرفتن. صراحی گرفتن. کنایه از نوشیدن شراب و باده خواری است: پیاله گیر که عمر عزیز بی بدل است... حافظ. به احتیاط ز دست خضر پیاله بگیر مباد آب حیاتت دهد بجای شراب. صائب