جدول جو
جدول جو

واژه‌های مرتبط با بخار آب

سوار آب

سوار آب
حباب. (فرهنگ رشیدی). کوپله. نقافه. سیاب. فراساب. غوزۀ آب. (یادداشت بخط مؤلف) :
سوار باد چون برد آن طرف دست
هم از بادی سوار آب بشکست.
امیرخسرو
لغت نامه دهخدا

کار آب

کار آب
شراب خواری، می خوارگی به افراط، برای مِثال بس بس ای دل ز کار آب که عقل / هست از آب کار او بیزار (خاقانی - ۱۹۷)
کار آب
فرهنگ فارسی عمید

خاک آب

خاک آب
آبی که پس از پاشیدن تخم برای نخستین بار به زمین می دهند
خاک آب
فرهنگ فارسی عمید

بهارآب

بهارآب
آبها که در بهار در مسیل ها و آبراهه ها از باران و سیل پدید آید و در دیگر فصول کم یا خشک شود. آب که تنها از بارانهای بهاری روان شود. آبی که دایم نباشد و تنهاگاه آب شدن برفها پیدا آید در رودی یا خشک رودی. (یادداشت بخط مؤلف).
لغت نامه دهخدا

خاک آب

خاک آب
اولین آبی است که بزراعت کاشته شده میدهند، (چ روستائی یا دائره المعارف فلاحتی تألیف تقی بهرامی ص 485)، آب بار اول که پس از پاشیدن تخم به کشت دهند و آن را کلوخ گویند، آبی که پس از تسطیح زمین و شکستن کلوخها بزمین دهند، آبی که رز را دهند پس از هَرَس، (در اصطلاح مردم شهریار)
لغت نامه دهخدا

کار آب

کار آب
کاراب. شراب خوردن. (جهانگیری). شراب بافراط خوردن. (برهان). شراب خوردن، ازمصطلحات. (غیاث). کنایه از شراب خوردن:
چون ز تو کس برنخورد، باری بر کار آب
خدمت خسرو گزین تا تو ز خود برخوری.
سنائی.
رنگ تیغش میان خون عدو
صوفئی دان که کار آب کند.
خاقانی.
بس بس ای دل ز کار آب که عقل
هست از آب کار او بیزار.
خاقانی.
بود مستی سخت لایعقل به خواب
آب کارش برده کلی کار آب
پیش نشین تازه بکن کار آب
بیش مبر آب ز کار ای غلام.
عطار.
این هفته با حریفان من کار آب کردم
چون آب کارگر شد از من مجوی کاری.
اوحدی.
، سقایت. ساقی گری:
شاهدان آب دندان آمده در کارآب
فتنه را از خواب خوش دندان کنان انگیخته.
خاقانی.
ای در غرقاب نار به کار آب پرداخته و در گذر سیلاب مجلس شراب ساخته. (نفثه المصدور)
لغت نامه دهخدا