بیخ سوس است که بفارسی بیخ مهک و بهندی ملتهی و در بنگاله جیتهی مد نامند. (از مخزن الادویه) (آنندراج) (فهرست مخزن الادویه). کندر و سندروس نیزخوانند و آن صمغی است مشهور مانند کهربا و چون به آتش رسد بگدازد و بوی خوش دهد، بفارسی بیخ مهک گویند. (مؤید الفضلا). ریشه شیرین بیان. (یادداشت مؤلف). اصل المشک است بپارسی بیخ مهک و به اصفهانی آند. طبیعت آن معتدل است در گرمی وسردی و تری و خشکی نافع آید جهت خشونۀ سینه و قصبۀ شش و حلق، و تشنگی بنشاند. و دیسقوریدوس گوید: چون عصارۀ وی وقتی که تر باشد در چشم کنند ناخنه را ببرد و جهت دشخواری زادن و حرقه بول و اختلاج وَدَج و عصب (سودمند بود) و اگر بیخ مهک خشک کرده سحق و در چشم کنند همان خاصیت عصاره دارد و ناخنه و گوشت زیاده ببرد و عصارۀ وی جهت درد سینه و جگر و جرب مثانه ودرد گرده نافع بود و بدل بیخ مهک نیم وزن آن رب السوس است. (اختیارات بدیعی). بپارسی بیخ مخ و بیخ بویه شیرین گویند، معتدلست، خشونت حلق و سینه و قصبۀ شش را مفید بود و دفع تشنگی کند و سوزاک و جرب مثانه و انواع سرفه را سودمند آید و چون در وقتی که تازه باشدمقشر کرده بکوبند و آبش را گرفته نیم درم در چشم چکانند ناخنه را ببرد و شربتی از او دو مثقال تا سه مثقالست. (تحفه). و رجوع به سوس و الفاظ الادویه شود، جَمعِ واژۀ صَلَب. (ترجمان علامۀ جرجانی ص 65) (قطر المحیط) (المنجد)، زمینهای سخت. (از المنجد)
بیخ پیلگوش، طبیعت آن گرم در درجۀ سوم. (از الفاظ الادویه). دیودماقونیطس خوانند و آن بیخ فیلجوش است و بیونانی دراقطون گویند و طبیعت آن گرم و خشکست در درجۀ سیم، اخلاط غلیظ لزج دفع کند و سُدّه بگشاید، درمان جگر و سپرز و گرده و جهت ریشهای بد نافعبود و اگر با سرکۀ کهن بر بهق طلا کنند مفید بود