معنی हल करना
हल करना
حل کردن، حلّ کند
دیکشنری هندی به فارسی
واژههای مرتبط با हल करना
अलग करना
अलग करना
بیگانِه کَردَن، جُدا کَردَن
دیکشنری هندی به فارسی
गोल करना
गोल करना
دایِرِه کَردَن، دُورَت حَلقِه بِزَن
دیکشنری هندی به فارسی
नम करना
नम करना
مَرطوب کَردَن
دیکشنری هندی به فارسی
नकल करना
नकल करना
کُپی کَردَن، بَرایِ کُپی کَردَن، جَعلی بودَن
دیکشنری هندی به فارسی
वहन करना
वहन करना
تَوانِستَن، تَحَمُّل کَردَن
دیکشنری هندی به فارسی
एक करना
एक करना
تَک کَردَن، مُتَّحِد شُدَن
دیکشنری هندی به فارسی
कुल करना
कुल करना
کُلّی بودَن، بِه کُلّ
دیکشنری هندی به فارسی
कम करना
कम करना
کاهِش دادَن، کاهِش دَهَد
دیکشنری هندی به فارسی
सरल करना
सरल करना
سادِە کَردَن، بَرایِ سادِه کَردَن
دیکشنری هندی به فارسی