معنی स्थापित
स्थापित
مستقرّ، تاسیس شد
دیکشنری هندی به فارسی
واژههای مرتبط با स्थापित
विस्थापित
विस्थापित
بی خانِمان، آوارِه
دیکشنری هندی به فارسی
स्थापना
स्थापना
نَصب، تَاسیس
دیکشنری هندی به فارسی
स्थानिक
स्थानिक
بومی، مَحَلّی، فَضایی
دیکشنری هندی به فارسی
सत्यापित
सत्यापित
تَایید شُدِه، تَأیید شُدِه اَست
دیکشنری هندی به فارسی