جدول جو
جدول جو

معنی स्थगित करना

स्थगित करना
تعطیل کردن، به تعویق انداختن، تعویق انداختن
دیکشنری هندی به فارسی

واژه‌های مرتبط با स्थगित करना

स्थापित करना

स्थापित करना
تَاسیس کَردَن، بَرایِ نَصب، نَصب کَردَن، بُنیاد گُذاشتَن
دیکشنری هندی به فارسی