معنی सहना
सहना
تحت عمل قرار گرفتن، تحمّل کند
دیکشنری هندی به فارسی
واژههای مرتبط با सहना
रहना
रहना
آخِرین بودَن، ماندَن، نُورُوبیُولُوژی
دیکشنری هندی به فارسی
कहना
कहना
گُفتَن، بِگو
دیکشنری هندی به فارسی
सोना
सोना
خوابیدَن، بِخوٰاب
دیکشنری هندی به فارسی
बहना
बहना
جاری بودَن، جَریان، جاری شُدَن
دیکشنری هندی به فارسی