معنی संतुलन
संतुलन
میانه روی، تعادل
دیکشنری هندی به فارسی
واژههای مرتبط با संतुलन
असंतुलन
असंतुलन
عَدَمِ تَنَاسُب، عَدَمِ تَعَادُل، عَدَمِ توازُن
دیکشنری هندی به فارسی
संकुचन
संकुचन
فِشُردِه سازی، اِنقِباض، تَنگی، کَپسولِه سازی
دیکشنری هندی به فارسی
संतुलित
संतुलित
مُنصِفانِه، مُتِعادِل، خُوش توازُن
دیکشنری هندی به فارسی
संकलन
संकलन
مَجموعِه، تَالیف
دیکشنری هندی به فارسی
संचलन
संचलन
چَرخِش، حَرَکَت
دیکشنری هندی به فارسی