معنی विकृत करना विकृत करना خراب کردن، تحریف کردن، بدشکل کردن، آسیب زدن، تاب برداشتن خَراب کَردَن، تَحرِیف کَردَن، بَدشِکل کَردَن، آسیب زَدَن، تاب بَرداشتَن دیکشنری هندی به فارسی