معنی लाना
लाना
آوردن، وارد کن
دیکشنری هندی به فارسی
واژههای مرتبط با लाना
लगाना
लगाना
کاشت کَردَن، قَرار دادَن، لَکِّه اَنداختَن
دیکشنری هندی به فارسی
लेना
लेना
دَست گِرِفتَن، بِگیر، بَرداشتَن
دیکشنری هندی به فارسی
गाना
गाना
خوٰاندَن، آهَنگ
دیکشنری هندی به فارسی
खाना
खाना
خُوردَن، بُخُور
دیکشنری هندی به فارسی
जाना
जाना
رَفتَن، بِرو
دیکشنری هندی به فارسی
जलाना
जलाना
سوزاندَن، سوختَن، شُعلِه وَر شُدَن، آسیب رِساندَن با حَرارَت
دیکشنری هندی به فارسی