معنی रहना
रहना
آخرین بودن، ماندن، نوروبیولوژی
دیکشنری هندی به فارسی
واژههای مرتبط با रहना
रोना
रोना
گِریِه کَردَن، گِریِه کُن
دیکشنری هندی به فارسی
रटना
रटना
نَهادَن، تودِه
دیکشنری هندی به فارسی
रखना
रखना
نِگَه داشتَن، نِگَه دارید، قَرار دادَن، گُذاشتَن
دیکشنری هندی به فارسی
कहना
कहना
گُفتَن، بِگو
دیکشنری هندی به فارسی
सहना
सहना
تَحتِ عَمَل قَرار گِرِفتَن، تَحَمُّل کُنَد
دیکشنری هندی به فارسی
बहना
बहना
جاری بودَن، جَریان، جاری شُدَن
دیکشنری هندی به فارسی