معنی भ्रातृ
भ्रातृ
برادری، برادرانه
دیکشنری هندی به فارسی
واژههای مرتبط با भ्रातृ
भ्रामक
भ्रामक
گُمراه کُنَندِه
دیکشنری هندی به فارسی
भ्रांति
भ्रांति
اِشتِباه، تَصَوُّر غَلَط، تَوَهُّم
دیکشنری هندی به فارسی