معنی फिसलना
फिसलना
سر خوردن، لغزش
دیکشنری هندی به فارسی
واژههای مرتبط با फिसलना
फिसलन
फिसलन
لَغزَندِگی، لَغزَندِه
دیکشنری هندی به فارسی
निगलना
निगलना
بَلعیدَن، قورت دادَن
دیکشنری هندی به فارسی
पिघलना
पिघलना
ذُوب شُدَن، ذُوب شَوَد، یَخ زُدایی کَردَن
دیکشنری هندی به فارسی
फँसाना
फँसाना
گِرِفتار کَردَن، بِه دام اَنداختَن، گِرِفتَن
دیکشنری هندی به فارسی
मिलना
मिलना
مُلاقات کَردَن، دَریافت کُنید
دیکشنری هندی به فارسی
रिसना
रिसना
چِکِّه کَردَن، نَشت، نُفوذ کَردَن
دیکشنری هندی به فارسی
घिसना
घिसना
فَرسایِش یافتَن، مالیدَن
دیکشنری هندی به فارسی
खिलना
खिलना
رُونَق یافتَن، شُکوفِه دادَن، شُکوفِه زَن
دیکشنری هندی به فارسی
छिलना
छिलना
تِکِّه کَردَن، پوست کَندَن
دیکشنری هندی به فارسی