معنی पूर्वज
पूर्वज
پیشین، جد
دیکشنری هندی به فارسی
واژههای مرتبط با पूर्वज
पूर्वी
पूर्वी
شَرقی
دیکشنری هندی به فارسی
पूर्व
पूर्व
شَرقی، شَرق، پیشین، سابِق
دیکشنری هندی به فارسی
अपूर्व
अपूर्व
غِیرِقابِلِ خاموشی، ایزُومِتریک
دیکشنری هندی به فارسی
पूर्वता
पूर्वता
تَقَدُّم
دیکشنری هندی به فارسی
पूर्ति
पूर्ति
تَحَقُّق، عَرضِه
دیکشنری هندی به فارسی
पूर्ण
पूर्ण
مُطلَق، کامِل
دیکشنری هندی به فارسی