معنی जमाना
जमाना
پاس کشیدن، منجمد کردن
دیکشنری هندی به فارسی
واژههای مرتبط با जमाना
जमानत
जमानत
ضَمیمه، تَضمینی
دیکشنری هندی به فارسی
जगाना
जगाना
بیدار کَردَن، بیدار شُو، بَراَنگیختَن
دیکشنری هندی به فارسی
जलाना
जलाना
سوزاندَن، سوختَن، شُعلِه وَر شُدَن، آسیب رِساندَن با حَرارَت
دیکشنری هندی به فارسی
कमाना
कमाना
کَسب کَردَن، کَسب کُنید
دیکشنری هندی به فارسی
जमना
जमना
سَخت شُدَن، مُحکَم کَردَن، یَخ زَدَن
دیکشنری هندی به فارسی
जाना
जाना
رَفتَن، بِرو
دیکشنری هندی به فارسی